یکی از شبهاتی که در مورد خدا مطرح میشود این است که میگویند: چگونه خداوند در قرآن کريم رویگردانان از هدایت خود را به اوصافی همچون چارپایان(أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) یا به حیواناتی مثل الاغ (كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا) یا سگ (فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ)تشبیه میکند؟
چطور ممکن است خدایی که به ما دستور داده که با مردم به نیکی صحبت کنیم(وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا) و بهترین سخن را به مردم بگوییم(وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) خودش برای مخالفانش از این الفاظ استفاده میکند؟
جواب: این شبهه از انسانانگاری خداوند نشأت میگیرد، انسانانگاری خدا بدان معناست که ما تصور و نگاهمان نسبت به خدا مانند نگاه و تصورمان به انسان باشد، درنتیجه همان توقعی که از انسانها داریم از خدا هم همان توقع و نگاه داشته باشیم و همان تعاملی که با انسانها داریم با خدا نيز همان تعامل را داشته باشیم.
واقعیت آن است که خدایی که توسط بسیاری از مردم پرستیده میشود خدایی است ذهن تراش که مردم او را با افکار و اذهان خود تراشیده و خلق کردهاند و نه خدای واقعی که خود را در قرآن کریم معرفی کرده است؛ بهعبارتدیگر؛ خدایی که توسط بسیاری از مردم پرستیده میشود خدای خالقی نیست که آنها را خلق کرده بلکه خدای مخلوقی است که با تصورات و توهمات آنها، خلقشده است.
یکی از شاهکارهای قرآن کریم درآیات متعدد این است که با ذکر صفاتی از خداوند، نماد خداوند انسانوار را در ذهن ما بشکند، به ما یادآور میشود که دچار انسانانگاری یا شیء انگاری خداوند نشویم، در سورهی شوری میفرماید: ...لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ...[الشورى: ١١] «...چيزى مانند او نيست...»
شکی نیست که خدا را نمیتوان با بنده مقایسه کرد، در حوزهی اختیارات خداوندی چیزهای ممکن و جایز است که برای ما نه ممکن و نه جایز است، برای مثال:
١- مطابق آمار، خداوند در سال جاری در هرروز جان حدود ١٧٠هزار نفر و سالیانه جان حدود ٦٠میلیون نفر را میگیرد(بخوانید قتلعام میکند) اما هیچکس خدا را قاتل خطاب نمیکند، و خود رسماً در قرآن مسئولیت اینهمه مرگومیر را به عهده گرفته است (وَاللَّهُ يُحْيِي وَيُمِيتُ)، ولی برای ما میراندن یا قتل انسانها ممکن است اما جایز نیست، لذا در قرآن اکیداً ما را از قتل نفس برحذر داشته است(وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ).
٢- مطابق آمار، خداوند در سال جاری به حدود ١٤٠میلیون نفر جان و زندگی بخشیده است، ولی برای ما، دادن جان به انسانها ممکن نیست.
٣- خداوند خیر و شر را خلق کرده است، ما مأموريم که منشأ خیر باشیم ولی برای ما جایز نیست که منشأ شرّ باشیم.
٤- یکی از اسماء خداوند متکبر و جبار است ولی به بندگانش حتی پیامبرش اجازه نداده که جبار و متکبر باشند. (وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ) (وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ)
٥- خدا یگانه و تنها و درعینحال بینیاز ست، ولی ما انسانها جفت آفریدهشدهایم. و به خاطر نیازمندیهایمان، تنها زندگی کردن برایمان ممکن نیست.
٦- خدا نمیخورد، نمیخوابد، نمینوشد نمیزاید، نمیمیرد ولی برای ما انسانها چنین قابلیتهایی ممکن نیست.
٧- خداوند در قرآن بارها به مخلوقاتش قسم یاد میکند ولی برای ما جایز نیست به مخلوقات قسم یاد کنیم.
این مثالها بیانگر آن است که حوزهی کار خدا با حوزه کار بشر تفاوت بنیادین دارد و تشبیه بین انسان و خدا از اساس نادرست است؛ برای خدا چیزهایی ممکن و جایز است که برای ما جایز و ممکن نیست.
از این رو خداوند خود را برای ما به عنوان الگوی عملی معرفی نکرده، گرچه بسیاری از صفات خدا برای ما قابل اجراست ولی از آنجا که خدا از جنس ما نیست، ما نمیتوانیم در همه ی ویژگیهای لاهوتی، او را الگوی خود قرار دهیم، بدین جهت الگوی عملی ما را کسی از جنس خودمان (رسولالله ص) قرار داده است چرا که وظیفه ی ما در قبال خداوند عبودیت و بندگی و سمع و طاعت است.
این مقدمه را ازآنجهت عرض کردم تا بیان کنم که تشبیه کافران به حیوانات از این باب است، گرچه این امر از باب (فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ) برای خدا جایز است، اما به ما انسانها چنین اجازهای را نداده است. هیچ مسلمانی نمیتواند تشبیه کافران به حیوانات توسط خدا را دستاویزی برای اهانت به دیگران قرار دهد همانطور که کسی نمیتواند سوگند یاد کردن خدا به پدیدههای طبیعی مانند شب و روز را دستآویزی برای سوگند یاد کردن به غیر خدا قرار دهد.
عدم تفکیک بین جایگاه انسان و جایگاه خدا باعث میشود که برخی انسانها عملکرد نادرست خود را با مقایسه با عملکرد خدا توجیه کنند، مثلاً کسی که عادت دارد به دیگران اهانت کند استدلال میکند که خداوند در قرآن کافران را به حیوانات تشبیه کرده است!!
یا کسی که به دلایلی در یک شراکت تجاری شکست خورده، هر نوع شراکتی را مضر میداند، و استدلال میکند که اگر شراکت خوب بود خدا برای خودش شریک میگرفت!!
لازمهی این نحوه استدلال آن است که من هم مثل خدا هستم، خدا شریک ندارد من هم ندارم خدا چنین میکند من هم چنان میکنم.
ولی سؤال اساسی اینجاست آیا ما شرعاً و عقلا اجازه داریم هر کاری را که خدا انجام میدهد انجام دهیم؟
مسلماً خیر چون کار خدا با کار بشر و حوزهی اختیارات خدا با بشر قابل قیاس نیست، البته در موارد بسیاری ما میتوانیم از افعال و صفات خدا الگوبرداری کنیم مثلاً همانطور که خدا رحمت، کرم، صبر و آمرزش دارد ما هم باید در مقیاس بشری رحمت و کرم و صبر و عفو و گذشت داشته باشیم، ولی باید به یاد داشته باشیم که ما هیچگاه نمیتوانیم نسخهی برابر اصل خدا باشیم.
نظرات
بدوننام
12 مهر 1400 - 11:35سلام. یعنی واقعا به این توجیه پیچیده نیاز بود. اگر به کار بردن الفاظ درست و نیک سخن گفتن ارزش است پس بین خدا و بنده تفاوتی نیست و قیاس کشتن انسانها توسط خدا خیلی دور از ذهن است. پس دنبال توجیه دیگری باشیم. شاید بتوان گفت هر کس مستحق این کلمات است اشکالی در آن نیست که به وی گفته شود یا اگر مثالها را موردی بررسی کنیم چیز نازیبا و نامناسب خدا نگفته. یا شاید بتوان گفت خدا عمومی گفته فردی خاص نام نبرده ما هم می توانیم بگوییم هر کس راه گمراهی رفت این اوصاف شاملش هست. خلاصه دنبال توجیه زیباتر باشیم...